ابوعلی سینا ممنوع الورود شد

ابوعلی سینا ممنوع الورود شد

رئیس جمهور گفت :با نگاهی به کتابهای تاریخ که نویسندگان منصفی‎ ‎انها را نوشته اند در می ‏یابیم که هشتاد درصد علم مدیون کار ایرانیهاست‎. ‎محمود احمدی نژاد با بیان اینکه ملت ایران ‏در طول تاریخ همواره‎ ‎پرچمدار علم و پذیرای کلام حق بوده است افزود: " مهندسی ، پزشکی ‏، فرهنگ ، الهیات ،‎ ‎انسان شناسی ، معرفتهای دینی ، شعر وادب و هنر کشورما همه در اوج ‏است و این ریشه‎ ‎ماست و امروز ما هم همینطور است."

در پی اعلام بیانات گهربار رئیس جمهور و مسوولان عالیرتبه نظام، ولوله های در سراسر ‏عالم افتاد، بسیاری از دانشمندان که مرده بودند، سر از خاک برآوردند و به شوق دیدار وطن ‏به سوی مرزهای جمهوری اسلامی رهسپار شدند. از سوی دیگر به دستور رئیس جمهور ‏مقرر گردید که مهندسان، پزشکان، مخترعین، دانشمندان بزرگ، اهل فرهنگ، انسان شناسان، ‏عارفان صاحب معرفت دینی، شاعران و ادبای بزرگ مورد حمایت قرار گرفته و به محض ‏ورود به کشور بلافاصله جلوی پای شان فرش قرمز پهن کنند و آنها را با ماشین ضدگلوله و ‏تشریفات فراوان به تهران برده و در جمع نخبگان مورد استفاده بهینه قرار دهند.


روز- خارجی- گمرک بازرگان
صفی طولانی از دانشمندان تشکیل شده و همه از شوق ورود به کشور اشک می ریزند. یک ‏هیات ویژه از طرف رئیس جمهور و زیر نظر فرمانداری محل موظف است که دانشمندان را ‏شناسایی و پس از این که دانشمند بودن آنان محرز شد، آنها را به تهران ببرند.‏
مامور مربوطه: بفرمائید، اسم شما چیه؟
ابن سینا: بنده ابن سینا هستم.‏
مامور مربوطه: شغل تون چیه؟
ابن سینا: من دانشمندم و کتابی به نام " قانون" نوشتم و کتابی به نام " شفا" و دهها کتاب دیگر ‏هم تالیف کردم.‏
مامور مربوطه: اون وقت این کتاب " قانون" شما تو مایه همین حقوق بشر و این چیزهاست ‏که الآن ضد انقلاب روش پروژه آمریکایی داره؟ ‏
ابن سینا: نه فرزندم، کتاب قانون بنده در باب پزشکی است. بنده تمام کتاب ها را آورده ام که ‏تورقی بکنید...‏
‏( ابن سینا یک ساک کتاب می دهد.)‏
مامور مربوطه( کتاب ها را به یک کارشناس می دهد): پس واسه چی اسم مشکوک روی ‏کتاب پزشکی گذاشتی؟ قانون هم شد اسم؟ کم از دست حقوقدان و وکیل و شیرین عبادی می ‏کشیم که شما هم اومدی دردسر درست کنی؟
ابن سینا: نه فرزندم، عرض کردم که کتاب " قانون" در باب پزشکی است، کتاب " شفا" در ‏باب فلسفه و منطق است. ‏
مامور مربوطه: آهان! دودره بازی شروع شد. اسم کتاب پزشکی رو گذاشتی قانون، اسم کتاب ‏فلسفه و منطق که معلوم نیست توش چه مزخرفاتی نوشتی گذاشتی شفا؟ رد گم می کنی؟ فکر ‏کردی ما اوشکولیم؟ ‏
ابن سینا: اوشکول به چه معناست؟ ‏
مامور مربوطه: اونش به شما مربوط نیست، دیگه چی کاره حسنی؟ یعنی دیگه چه کتابهایی ‏نوشتی؟ ‏
ابن سینا: کتابی جامع دارم در باب موسیقی.....‏
کارشناس: حاجی! شما تو کار ویسکی و ودکا هم هستی؟ ‏
ابن سینا: ویسکی و ودکا نمی دانم چیست و در کدام رشته از علوم است.....‏
کارشناس: داداش! شما ممنوع الورودی، اینجا تو کتابت نوشته " سیاسه البدن و فضائل ‏الشراب"، تو کار موسیقی هم که هستی، یه بارکی بگو قراره کاباره راه بندازی، نه داداش! ما ‏چنین دانشمندی رو نمی خوایم، برو همون جایی که بودی....‏
‏( ابن سینا با سری به پائین افکنده در حالی که ساک پر از کتابش را به دوش می کشد، دور ‏می شود، آن طرف تر دوازده ماشین از وزارت علوم عربستان آمده اند، سوار ماشین آنها می ‏شود و می رود.)‏
مامور مربوطه به کارشناس: دیدی؟ تازه یارو جاسوس هم بود، دیدی عرب ها بردنش، اسمش ‏هم مشکوک می زد، نفوذی عرب هاست.‏
مامور مربوطه به نفر بعدی: بفرما عالم محترم، اسم محترم حاج آقا چیه؟
زکریای رازی: بنده خدا زکریای رازی هستم....‏
مامور مربوطه بلند می شود و او را بغل می کند: ای ول! بابا این کاره! خیلی معروفی. کلی ‏داروخونه به اسمت کردن. مطمئنم استامینوفن کدئین و دیفن هیدرامین رو تو کشف کردی. ‏حاجی! خیلی مرام داری. به این می گن دانشمند. البته شما که شناخته شده ای، ولی واسه درج ‏در پرونده بفرما ببینم حضرتعالی چی کشف فرمودین؟
زکریای رازی: پزشکم و فیلسوف و شیمیدان....‏
مامور مربوطه: بگو بیست! حرف نداری؟ تو کار اورانیوم هم هستی؟ ‏
زکریای رازی: نه، کشف مهم من که عمری برای آن صرف کردم الکل است....‏
مامور مربوطه و کارشناس به هم نگاهی می کنند و چشمکی می زنند....‏
مامور مربوطه: تشریف بیارین داخل مرز... بفرمائید....‏
زکریای رازی وارد می شود. بلافاصله دستگیرش می کنند و به او دستبند می زنند. مامور ‏مربوطه موبایل سردار رادان را می گیرد: الو! حاجی اصل جنس رو گیر آوردیم، منبع اصلی ‏هر چی ودکا و ویسکی و ابسولوت، طرف اعتراف کرد که کاشف الکله، ... نه، نذاشتیم در ‏بره، آوردیمش توی مرز و فعلا دستبند و پابند زدیم و انداختیمش انفرادی، خیلی موردش ‏سنگینه....‏
مامور مربوطه: نفر بعدی
رودکی با عصای سفیدی وارد می شود.‏
مامور مربوطه: حاج آقا، شما جزو روشندلان تشریف دارید؟ اسم محترم تون چیه؟
رودکی: اسم من رودکی است.‏
مامور مربوطه: اسم کوچیک تون تالار نیست؟
رودکی: نه برادر، من آدمم...‏
مامور مربوطه عصبانی می شود: فکر کردی ما آدم نیستیم؟ ما هم آدمیم، فکر کردی چهار ‏کلاس بیشتر از ما خوندی آدم شدی ما ها همه بوقیم....‏
رودکی: نه برادر من، اسم بنده آدم است، ابوعبدالله جعفربن محمدبن حکیم بن عبدالرحمن بن ‏آدم معروف به رودکی....‏
مامور مربوطه: شرمنده، تا حالا اسم آدم نشنیده بودم. ضمنا عرض شود شما قبلا فامیلی تون ‏وحدت نبود.‏
رودکی: نه، اسم من همیشه رودکی بود....‏
مامور مربوطه: اگه شما با اون تالار رودکی نسبت داشته باشین، قبلا اسم تون تالار وحدت ‏بوده، حالا دوباره شدین رودکی... حالا حضرتعالی بفرمائید در چه رشته ای جزو نخبگان ‏عزیز میهن هستید؟
رودکی: بنده کار اصلی ام موسیقی است، آواز هم می خوانم، شاعر هم هستم، ترجمه هم می ‏کنم.‏
مامور مربوطه: جرم دیگه هم مرتکب شدی؟ مثلا سرقت، یا رانت خواری؟‏
رودکی: من نمی دانستم اینها جرم است، وگرنه نمی آمدم. ‏
مامور مربوطه: ببین داداش! بخاطر اینکه چشمت نمی بینه و پیر شدی ولت می کنم بری، ‏دیگه این طرف ها پیدات نشه، برو تا نظرم عوض نشده.....‏
رودکی در حالی که زیر لب " بوی جوی مولیان" را می خواند می رود.‏
مامور مربوطه: ای دل غافل! این که شعر مرضیه است، نکنه طرف همدست منافقین باشه، ‏عجب رکبی خوردیم.‏
مامور مربوطه: نفر بعدی
نظامی گنجوی وارد می شود: بنده نظامی گنجوی هستم.‏
مامور مربوطه( بلند می شود و احترام نظامی می دهد): خوب شد بالاخره یه آشنا پیدا شد.... ‏ببینم سرکار شما در کدوم لشگر خدمت می کنین.‏
نظامی گنجوی: در لشگر عشق
مامور مربوطه: متوجه نشدم، شما مگه جزو برادران نظامی نیستید؟
نظامی گنجوی: نه فرزندم، بنده شاعرم و اشعار بسیار سروده ام....‏
مامور مربوطه: تو مایه انرژی هسته ای و بیوشیمی و فیزیک و ریاضیات راسته کارتون ‏نیست؟
نظامی گنجوی: نه، من فقط حکایات عاشقانه را به نظم در می آورم، مخزن الاسرار، لیلی و ‏مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیکر.....‏
مامور مربوطه به کارشناس: اون وقت شما مکان هم دارید؟
نظامی گنجوی: قبلا داشتیم، اکنون لامکان شدیم.‏
مامور مربوطه: پس با این لیلی خانوم و شیرین خانوم و اون هفت تا پری پیکر کجا کار می ‏کنین؟ ‏
نظامی گنجوی: عرض کردم که من اینها را به نظم می آورم.‏
مامور مربوطه: یعنی اماکن فساد رو سازماندهی می کنید واسه شیرین خانوم و لیلی خانوم....‏
نظامی گنجوی: فساد یعنی چه؟ چه بی مایگانی هستید شما مردم!‏
مامور مربوطه به کارشناس: بنویس آقای گنجوی که خودش را جزو نظامیان جا زده، به کار ‏نظم دادن و سازماندهی اماکن فساد برای نامبردگان لیلی و شیرین و هفت نفر دیگر از موارد ‏فساد مشغول بوده، تا قبل از اجرای طرح امنیت اجتماعی مکان داشته و الآن در خیابان بکار ‏فساد می پردازد. سریع دستگیرش کن بفرستش منکرات.‏
مامور مربوطه: نفر بعدی
عمر خیام وارد می شود: من عمر خیام هستم.‏
مامور مربوطه با غیظ: اصلا یک کلمه هم حرف نزن، برو، اسمش عمره با افتخار هم می گه، ‏برو لای دست عرب ها که لیاقت شیعه آقام علی رو نداری....‏
عمر خیام: من حکیم هستم، اهل اخترشناسی هستم.....‏
مامور مربوطه: پس اختر رو هم می شناسی، اقدس رو چی؟ دیگه چه جرمی کردی؟
عمر خیام: من رباعیات بسیاری سرودم
مامور مربوطه: یکی شو بخون ببینم
عمر خیام: گر می نخوری طعنه مزن مستان را/ بنیاد مکن تو حیله و دستان را/ تو غره بدان ‏مشو که می می نخوری/ صد لقمه خوری که می غلام است آن را
مامور مربوطه: داداش، شما تشریف ببر، دیگه هم این ورا پیدات نشه، من ازت گذشتم، ولی ‏مطمئن باش خدا ازت نمی گذره.‏
‏( خیام با ناراحتی بیرون می رود، یک هلیکوپتر از طرف اتحادیه اروپا دنبالش آمده اند، یک ‏نماینده سازمان ملل هم همراه آنهاست و می خواهند سال را سال خیام اعلام کنند.)‏
مامور مربوطه: نفر بعدی
ملک الشعرای بهار وارد می شود: بنده ملک الشعرای بهار هستم.‏
مامور مربوطه: تخصص تون چیه؟
ملک الشعرای بهار: من شاعرم...‏
مامور مربوطه: روزها چی کار می کنید؟
ملک الشعرای بهار: روزها هم شاعری می کنم، ولی اگر منظورتان شغل من است، مدتی ‏وزیر فرهنگ بودم.....‏
مامور مربوطه نگاهی به او می کند و می گوید: گفتی عطاء الله مهاجرانی هستی؟ چی بود ‏اسمت؟
ملک الشعرای بهار: ملک الشعرای بهار....‏
مامور مربوطه: تو کابینه خاتمی وزیر فرهنگ بودی؟
ملک الشعرای بهار: برو قبل تر
مامور مربوطه: تو کابینه هاشمی بودی؟
ملک الشعرای بهار: برو قبل تر
مامور مربوطه می زند توی سرش: الهی بمیرم، نکنه توی کابینه شهید رجایی بودی و شهید ‏شدی؟
ملک الشعرای بهار: نه، برو قبل تر
مامور مربوطه با شک نگاه می کند: توی کابینه ضد انقلابی بنی صدر بودی؟‏
ملک الشعرای بهار: برو قبل از انقلاب
مامور مربوطه: ای عنصر شاهنشاهی مساله دار، تو وزیر فرهنگ شاه بودی، یعنی وزیر ‏هویدا بودی؟
ملک الشعرای بهار: برو قبل تر
مامور مربوطه: وزیر فرهنگ قبل هویدا؟
ملک الشعرای بهار: بله وزیر آقا قوام السلطنه بودم‏
مامور مربوطه به کارشناس: بنویس آقای ملک الشعرای بهار، به دلیل همکاری با رژیم خائن ‏پهلوی، سرودن اشعاری علیه اسلام و اشعاری در توجیه جنایات رژیم رضا خانی، رابطه با ‏استکبار جهانی، فریب دادن دختران جوان، اعتیاد به مواد مخدر و جرایم دیگر دیپورت شد.‏
ملک الشعرای بهار: من اصلا این کارها رو نکردم....‏
مامور مربوطه: ببین، سه ماه بری زندون همه اینها رو اعتراف می کنی، الآن هم سه دقیقه ‏چشمهامو می بندم سریعا از وطن دور بشی. ما شاعر مزدور دیکتاتوری نمی خواهیم.‏
مامور مربوطه: نفر بعدی ‏
عطار وارد می شود: من عطار هستم
مامور مربوطه: اشتباه اومدی داداش، اینجا فقط واسه نخبگان و دانشمندان و هنرمندانه، شما ‏عطارها و بقال ها و نونواها و سایر کسبه باهاس بری اون در گمرک.‏
عطار: من کاسب نیستم، من عارف ام
مامورمربوطه: ای قربونت برم عارف جون، قربون اون صدات برم.( خودش را جمع و جور ‏می کند) شما جزو هنرمندان عزیز هستید، بفرمائید وارد بشوید. خوش آمد می گیم به چنین ‏هنرمند بزرگی....‏
عطار: من خواننده نیستم، اشتباه گرفتید.‏
مامور مربوطه: تو خواننده نیستی؟ توی دهنش می زنم هر کی بگه تو خواننده نیستی، لابد این ‏علیرضا افتخاری و شجریان خواننده ان؟ نه استاد، خواننده سه تا داشتیم، عهدیه و عارف و ‏ایرج، حیف که عهدیه بهایی بود، وگرنه خیلی بهش ارادت داشتیم، شما از همه خواننده ها ‏سری.‏
عطار: فرزندم، مرا با دیگری اشتباه گرفتید، من عطار نیشابوری هستم، عارف و اهل حق.‏
مامور مربوطه: اهل حق که مائیم، ولی بگو بینیم کتاب هم نوشتی؟
عطار: بله، کتاب " تذکره الاولیاء " و بسیاری کتب دیگر....‏
مامور مربوطه: بابا زدی تو خال، تذکره الاولیاء تو بخورم، خیلی معروفه. البته من نخوندمش، ‏راجع به چی هست؟
عطار: ذکر احوال عرفا و فقرای الهی و اهل حقیقت و درویشان و ......‏
مامور مربوطه( با شک و تردید): پس شما با این دراویش که موهاشون رو بلند می کنند و ‏خانقاه دارند، ارتباط داری؟
عطار: آری فرزندم، هر که اهل حق است با همه دراویش و فقرای الهی ارتباط دارد.‏
مامور مربوطه به یکی از ماموران: آقا رو بازداشت کن، این از همون دراویشه که توی قم و ‏تهران درگیری راه انداختند و علیه آقا حرف زدند.‏
‏( عطار را بازداشت می کنند و می برند.)‏
ادامه داستان: ‏
جناب ریاست محترم جمهوری!‏
براساس بررسی های به عمل آمده در روز هفتم شهریور 1387 تعدادی از باصطلاح نخبگان ‏و شعرا و دانشمندان وارد مرز بازرگان شده و اکثر آنان به دلیل محرز بودن جرایم و براساس ‏اعترافات خودشان بازداشت و جهت ادامه بازجویی ها به مرکز ارشاد شدند. اسامی افراد ‏ارشاد شده به شرح زیر است:‏
شخص موسوم به علی اکبر دهخدا: ایشان مقداری چرند و پرند نوشته بود و مدعی بود که یک ‏لغت نامه نیز نوشته و مدتی نیز با دستگاه ستمشاهی همکاری داشت.‏
شخص موسوم به سعدی: از وی علاوه بر دو کتاب بوستان و گلستان که به نظر می رسید از ‏کتاب فروشی خریده باشد، یک جلد خبیثات کشف شد که تماما حاوی موارد مساله دار و ‏منکرات است و به علمای اسلام در موارد متعدد توهین کرده است.‏
شخص موسوم به عبید زاکانی: از وی یک کتاب مستهجن شامل داستان و شعر کشف شد که ‏متهم به نوشتن آن اعتراف نمود و نوشتن همین کتاب برای سه بار اعدام او کافی است.‏
شخص موسوم به سوزنی سمرقندی: از وی یک دیوان شعر کشف گردید که تماما دارای الفاظ ‏و کلمات مستهجن و زیدبازی بوده در چند جای آن فحش داده و اعتراف کرده که شراب خورده ‏است.‏
شخص موسوم به مولوی: از وی دو دیوان کشف گردید که در آن افکار انحرافی نظیر اندیشه ‏های منحط اصلاح طلبان و بخصوص شخص موسوم به دکتر سروش مشاهده شد و معلوم ‏نیست این از آن استفاده کرده یا آن از این. شخص مذکور در هنگام درگیری غیب شد و چند ‏متر آن طرف تر در ترکیه ظاهر شده و احتمالا به کشور دوست و برادر ترکیه پناهنده شده ‏است. ‏
شخص موسوم به ایرج میرزا: دارای یک دیوان شعر حاوی اشعار مستهجن و اهانت به خدا و ‏پیغمبر و روحانیت و اعتراف به چند فقره زنا و تمسخر حجاب و برخی موارد دیگر بود که به ‏نظر می رسد فرد مذکور مهدور الدم است، بفرمائید ترتیبش را بدهند.‏
شمس تبریزی: شخص مذکور پس از رفتن شخص موسوم به مولوی بلافاصله منطقه را ترک ‏و حاضر به معرفی بیشتر خود نشد.‏
سید محمد علی جمالزاده: وی کتب زیادی در دست داشت و برخلاف سایرین جرم خاصی ‏مرتکب نشده بود و رابطه خوبی هم با برادران برقرار کرده بود، منتهی به دلیل داشتن تابعیت ‏کشور سوئیس از ورود او به کشور جلوگیری شد.‏
همچنین 327 تن دیگر از کسانی که در محل بودند پس از مشاهده برخوردهای انقلابی و ‏مکتبی اینجانبان محل را ترک کرده و رفتند
سید غضنفر تیموری، سید تیمور غضنفری
‏ ‏

ماموران موسسه حمایت از دانشمندان و نخبگان در مرز بازرگان

بررسی فلسفی یک قضیه پالیزدار

بررسی فلسفی یک قضیه پالیزدار

قضیه: یک آقایی که دو سال با مجلس کشور که در راس امور است، ارتباط اساسی و ‏زیربنایی داشته، و از همین طریق اسناد ساخته، اسناد پیدا کرده، اسناد از روزنامه کیهان ‏منتقل کرده به مجلس، علیه قوه قضائیه، افشاگری هایی کرده است که قبل از اعلام عمومی ‏آن، همه این موارد را در مجلس نیز گفته بود، و ضمنا علاوه بر ارتباط ارگانیک با دو قوه ‏اصلی کشور، جزو حامیان رئیس جمهور بوده و توسط حزب رئیس جمهور نامزد انتخابات ‏شورای شهر تهران شده، پس نتیجه می گیریم که صلاحیت هم داشته است، یک آدمی با همه ‏این مقدمات و موخرات، رسما، جلوی صدها دانشجو و دوربین، به دعوت طرفداران حکومت، ‏به نفع رئیس جمهور سخنرانی کرده و گفته است که امام جمعه تهران، رئیس قوه قضائیه ‏سابق، رئیس مجلس سابق، راننده سابق امام خمینی، وزیر بازرگانی سابق، مهم ترین معلم ‏اخلاق مورد تائید امام خمینی و سایر رهبران کشور، نماینده امام خمینی در فلان جا، وزیر ‏سابق اطلاعات، معاون فرهنگی بیت رهبری، نماینده امام در چند جای مهم، امام جمعه مشهد، ‏چهار عضو شورای نگهبان در سالهای مختلف، مهم ترین روحانی دانشمند کشور، رئیس ‏جمهور اسبق و برخی دیگر از مقامات( من نمی دانم، مگر کسی دیگر هم باقی مانده است؟) ‏همه و همه فساد مالی داشتند.‏

عکس قضیه: در بعضی کشورها روحانیون و مقاماتی وجود دارند که از نظر مالی فاسد ‏نیستند.‏

روش اثبات قضیه از طریق مصاحبه غیرتکان دهنده

ما: آقای پالیزدار گفته است که آیت الله امامی کاشانی دارای پرونده فساد مالی است، آیا آیت الله ‏امامی کاشانی دارای پرونده فساد مالی است؟
یک مقام مهم: آقای پالیزدار هیچ وقت عضو مرکز پژوهشهای مجلس نبوده است.‏

ما: عضویت ایشان سووال ما نیست، آقای پالیزدار گفته است که آیت الله یزدی دارای پرونده ‏فساد مالی است، آیا آیت الله یزدی دارای پرونده فساد مالی است؟‏
یک مقام مهم: آقای پالیزدار شش میلیارد تومان بدهکار است و بدهی اش را نداده است.‏

ما: بدهی ایشان موضوع سووال ما نیست، ما می خواهیم ببینیم این که آقای پالیزدار گفته است ‏که آقای ناطق نوری دارای پرونده فساد مالی است، آیا آقای ناطق نوری دارای پرونده فساد ‏مالی است؟
یک مقام مهم: اصولا آقای پالیزدار اگرچه به پرونده ها دسترسی داشته، اما این دسترسی مجاز ‏نبوده است.‏

ما: مجاز بودن دسترسی ایشان موضوع سووال ما نیست، ما می خواهیم بدانیم اگر دسترسی ‏ایشان مجاز بود، با توجه به اینکه ایشان گفته است آقای رفیق دوست دارای پرونده فساد مالی ‏است، آیا آقای رفیق دوست دارای پرونده فساد مالی است؟

یک مقام مهم: تا آنجا که بررسی کردیم ایشان فقط سه بار به عنوان نماینده صنعتگران به ‏مجلس رفته و از آن تاریخ هرگز عضو هیات تحقیق و تفحص نبوده است.‏
ما: اینکه ایشان عضو هیات مذکور بوده یا نه، مورد سووال ما نیست، لطفا بفرمائید اظهارات ‏آقای پالیزدار مبنی بر اینکه آیت الله خزعلی دارای پرونده فساد مالی است، آیا واقعا آیت الله ‏خزعلی دارای پرونده فساد مالی است؟

یک مقام مهم: آقای محمد دهقان گفته است که ارتباط میان نمایندگان مجلس و آقای پالیزدار ‏مدتی وجود داشته و بعدا قطع شده است.‏
ما: خیلی ممنون، ولی سووال ما در مورد قطع رابطه ایشان با مجلس نیست، لطفا بفرمائید اگر ‏رابطه ایشان هرگز با مجلس وجود نداشت، ادعای آقای پالیزدار در مورد این که آیت الله ‏مکارم شیرازی دارای پرونده فساد مالی است درست است یا نه؟‏

یک مقام مهم: آقای پالیزدار یک کارخانه با وام ایجاد کرد که ورشکست شد و کارخانه اش ‏خوابیده است.‏
ما: از اطلاعات کارخانه ای شما ممنونیم، ولی می خواهیم ببینیم اگر کارخانه ایشان نخوابیده ‏بود، اظهارات آقای پالیزدار که گفته است آیت الله علم الهدی دارای پرونده فساد مالی است، ‏درست است یا آیت الله علم الهدی دارای پرونده فساد مالی نیست؟

یک مقام مهم: آقای پالیزدار ادعا کرده که در سومین دوره انتخابات شوراها، از طرف حامیان ‏آقای احمدی نژاد نامزد انتخابات تهران شده، در حالی که ایشان رای نیاورد و حامیان رئیس ‏جمهور هرگونه ارتباط با ایشان را تکذیب کردند.‏
ما: اصولا سووال ما این نیست که آیا ایشان جزو حامیان رئیس جمهور هست یا نه، ما می ‏خواهیم ببینیم اظهارات آقای پالیزدار مبنی بر این که آیت الله شرعی دارای پرونده فساد مالی ‏است، صحیح است یا نه؟

یک مقام مهم: طبق اطلاعات موجود رئیس کل دادگستری تهران آقای پالیزدار را به دلیل ‏داشتن شاکی خصوصی و ایجاد تشویش در اذهان عمومی دستگیر کرده است.‏
ما: دوست عزیز! اصلا سووال ما در مورد دستگیری ایشان و دلیل آن نیست، فقط به ما پاسخ ‏بدهید اظهارات آقای پالیزدار که گفته است آیت الله دین پرور دارای پرونده فساد مالی است، ‏صحیح است یا غلط است، جان مادرتان جواب بدهید.‏

یک مقام مهم: برخی افراد گفته اند که آقای پالیزدار بخاطر گزارش تحقیق و تفحص از مجلس ‏تقدیر نامه دریافت کرده است، در حالی که آقای حسن کامران گفته است که اصلا از این ‏خبرها نبود و ایشان هیچ ارتباطی نداشته و به گفته یکی از مسوولان تقدیر نامه را هم آقای ‏حسین رضا زاده گرفته است که این رضازاده هیچ ربطی به پالیزدار ندارد.‏
ما: دوست عزیز! اصلا هیچ اهمیتی ندارد که ایشان تقدیر نامه کوفتی را گرفته یا نه، شما فقط ‏بگوئید که آیا اظهارات آقای پالیزدار که گفته است حجت الاسلام فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات ‏دارای پرونده فساد مالی است، درست است، یا نه، لطفا اگر غلط است بگوئید آقای فلاحیان ‏پرونده فساد مالی ندارد.‏

یک مقام مهم: البته برخی افراد گفته اند که آقای پالیزدار دستگیر شده با آقای پالیزدار ‏افشاکننده، دو نفر هستند و یکی از آنها دستگیر شده و حتی گفته شده است که ایشان از دوستان ‏آقای توکلی بود، اما ایشان دوست آقای توکلی هم نبود.‏
ما: آقای محترم! اصلا سووال ما این نیست که آقای پالیزدار دوست آقای توکلی بود یا دشمن ‏ایشان، ما فقط می خواهیم بدانیم اظهارات آقای پالیزدار که گفته است آیت الله هاشمی ‏رفسنجانی دارای پرونده فساد مالی است، درست است یا نه؟ ‏

یک مقام مهم: همانطور که امام جمعه موقت تهران فرمودند هر طرح و نقشه ای علیه دین و ‏نظام اسلامی دلیل ندارد، افترا و بهتان می دهند و موج موقت ایجاد می کنند و به گفته آیت الله ‏امامی کاشانی، بهتان زننده همدست آمریکاست.‏
ما: خیلی ممنون که فرمودید آقای پالیزدار احتمالا همدست آمریکاست، اما این موضوع برای ‏ما مهم نیست، ما می خواهیم ببینیم اظهارات آقای پالیزدار مبنی بر اینکه آیت الله معزی دارای ‏پرونده فساد مالی است، درست است یا شما وجود این پرونده را تکذیب می کنید؟

یک مقام مهم: وقت شما تمام شد، ما در نظر داریم یک دائره المعارف سی جلدی در مورد ‏زوایای شخصیتی آقای پالیزدار و کلیه جد و آبادش تا بیست نسل قبل تهیه کنیم که بتوانیم ‏بگوئیم ایشان چقدر آدم بدی است.‏
ما: از دائره المعارف شما ممنونیم، آیا می توانید در یک جمله بگوئید کلیه اظهارات آقای ‏پالیزدار غلط است و مسوولان کشور فساد مالی ندارند.‏

یک مقام دولتی: البته همانطور که سخنگوی قوه قضائیه گفت، من در مقامی نیستم که در مورد ‏اظهارات آقای پالیزدار نظری بدهم، ولی هر چقدر بخواهید حاضرم به او فحش بدهم.‏
ما: خیلی ممنون، آیا نظر دیگری ندارید؟

یک مقام دولتی: من در حال رفتن هستم، ولی اصلا آدمی به اسم پالیزدار وجود ندارد، ایشان ‏نه در مجلس بوده و نه در قوه قضائیه، نه رئیس جمهور را می شناسد و نه اصلا طبق ‏شناسنامه، پدر ایشان اصلا پسری به اسم عباس ندارد، کلا چنین کسی وجود ندارد، ولی خیلی ‏آدم بدی است.‏