من اعتراف می‌کنم

من اعتراف می­کنم به ننگ سر سپردگی


به اغتشاش و مفسده ، به شرب خمر و هرزگی







من اعتراف می­کنم به صاف بودن زمین


به روز بودن شب و یسار بودن یمین


من اعتراف می­کنم که جان­نثار رهبرم


که قتل این همه جوان نبوده کار رهبرم


من اعتراف می­کنم که شب سپید بود و من


اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من،


من اعتراف می­کنم نه بطری و نه کابل بود


نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود


من اعتراف می­کنم که قرص­ها توهم است


و فرد خائنی چو من نه لایق ترحم است


من اعتراف می­کنم فقط کمی امان بده


به دوستان گشنه­ ام فقط یه لقمه نان بده


من اعتراف می­کنم تو را خدا فقط بزن


چه کار کرده مادرم؟ چه کار کرده پیرزن؟


من اعتراف می­کنم فقط نگو به دخترم


در این یکی دو ماه من چه آمد­ست بر سرم